بدون عنوان
دیشب با مهدیه نشسته بودیم کنار محمد مهدی و اداشو درمیاوردیم ولی مثل اینکه خوشش نمی اومد هر
چند وقت یک بار به نشانه اعتراض جیغ میکشید . بعدشم اخماش میرفت تو هم ولی یه نگاه دیگه
که به کار های من و مهدیه می انداخت خنده اش میگرفت و بین خنده و گریه گیر میکرد. اخه کاراش
خیلی بامزه بود اولش که می گفت اققققققققققووو اققققققو بعد میگفت ادددددددددا بعد هم شروع میکرد به پا کو
بیدن و غلت زدن .خلاصه انقدر کفری شده بود که دیگه واقعا بین خنده و گریه گیر میکرد و
قیافش حسابی دیدنی میشد. ماهم میزدیم زیر خنده و اون بیشتر عصبانی میشد . البته دیشب
ساعت 11بود و اون خیلی خوابش می امد و ما دور از چشم مامان این کار هارو می کردیم .
الان میخوام براتون یکک ملق مزنم
شما قدر کاراتون شبیه به منه . دارین ادای منو در میارین؟
من کاملا معترضم شما حق نداشتین ادای منو در بیارین . این شکلکا فقط مال منه
من دیگه واقعا نمیدونم به شکلک های اینا بخندم یا گریه کنم
تصمیم خودمو گرفتم گریه میکنم . اخه چرا نصفه شبی مزاحم یک طفل خواب الود میشین؟؟؟؟
الهی قربونت برم عزیز دلم بااین گریه های نازت . ببخشید داداشی ولی باید از کریت یک عکس میگرفتم.
داداشکم خیلی زود روی شونم خوابش برد اون شب حسابی خسته شده بود.